آیدین و آیلینآیدین و آیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

عسلهای ما آیدین و آیلین

ختنه ایدین

دقیقا 23 بهمن من بابایی آذر جون ایدین بردیم پیش دکتر اسفندیار واسه ختنه نمیدونی چقدر میترسیدم وقتی دکتر دست بکار شد حسابی گریه کردی منم بیرون اتاق اشک میریختم آخه تا حالا اینطوری صدای گریه تورو نشنیده بودم شبم تا صبح نگرانت بودم اما خدا رو شکر خیلی مقاوم بودی دیگه گریه نکردی حلقه ام بعد از یه هفته که برده بودیمت مطب همون جا افتاد اینم عکسی که جیگر مامان حاضر کرده بودیم که بریم مطب. ...
22 اسفند 1390

عسلای مامان وقتی یکماه شدن

عسلام میدونم که خیلی وقته به وبلاگتون سر نزدم  اما امروز که دو ماه شدین از عکسای یکماهگیتون براتون میزارم تا الان که ببینید چقدر ناز شدین   ایلین خانم عروسک مامان با این حدی که آذر جونش بافته مثل عروس شده حسابیم که ناز داره قربونش برم. پسمل خوشگلم که حسابی تو دل برو شده با ساکت بودنشم که حسابی تو دل همه جا وا کرده                                                    &nb...
22 اسفند 1390

آیلین مامانی دلش ماشین سواری میخواست

دو روز پیش ایلین مامان بعد از ظهر حسابی بیتابی میکرد طوری شد که از جیغ وگریه هاش کم مونده بود منم پا به پاش گریه کنم بلاخره دوم نیاوردیم ساعت 1 شب با دکترش تماس کرفتیم وبا بابایی بردیمش بیمارستان اما همین که جلوی بیمارستان رسیدیم ایلین خانم حسابی لالا کرد بابایی گفت برگردیم اما من که نگران بودم اصرار کردم بریم پیش دکتر وقتی دکتر معاینه کرد گفت کولیک کرده و با ماشین سواری خوب شده یه قطره ام داد که هر جا رفتیم اصلش پیدا نکردیم مشابهش گرفتیم اومدیم. حالام از اونروز آیلین خانم تا گریه میکنه باباش میگه ببرمش ماشین سواری آیدین جونمم اینروزا کلی شیطون شده خوابش کمتر شده حسابیام از آب میترسه . ...
15 بهمن 1390

بابایی وآیدین وآیلین

سلام عسلای مامان و بابا این روزها که میگذره شما روز به روز ناز تر میشین هر چی من وبابا بیشتر باهاتون وقت مگذرونیم همونقدر بیشتر دلمون میخواد باهاتون باشیم از نگاه کردن به شما سیر نمیشیم . آیلین جونم حسابی شیطون شده کلی خودشو تو دله همه جا میکنه اما پسر مامان آرومه اما تازه گیها مثل خواهرش شیطونی میکنه اما نه به اندازه آیلین . بابایی کلی باهاشون عکس گرفته آیدین وآیلین وبابایی آیدین وبابایی آیلین وبابایی ...
10 بهمن 1390

عسلام امروز 15 روزه شدن

سلام عسلای مامان دوست دارم که هر روز هر ثانیه ای رو که با هم میگذرونیم براتون بنویسم اما الان خودتون خوب میدونید تا میام به کارای عقب افتاده برسم یکی تون بیدار میشید من ناراحت نیستم از این وضعیت اما باید به من فرصت بدید تا بتونم خودم با این وضعیت هماهنگ کنم                  نمیدونید دوست دارم از لحظه به لحظه با شما بودن بنویسم هر اتفاق جدید که براتون می افته سعی میکنم بیشتر به وبلاگ تون سر بزنم.                          ...
8 بهمن 1390

این هم عکس های جدید نی نی های ما

عسلای مامان وبابا ١٠ روزه شدند آیلین حسابی شیطنت میکنه اما آیدین هوای مامان داره آرومه آقاست امروز با مامان جونی رفتن حموم حسابی خوشگل شدن مثل هلو                                                                                  &nbs...
4 بهمن 1390

نفس های مامان

سلام عسلام نمیدونید الان چطوری نشستم دارم براتون مینویسم با اینکه کلی درد دارم وشما هم کلی تو دلم شیطونی میکنید اما بازم با هر تکونتون هزار بار خدا رو شکر میکنم که شما فرشته های زیبا رو به من وبابایی داد تا در کنار هم عاشقانه ترین لحظه هارو سپری کنیم عسلای مامان 6 روز دیکه مونده تا لمس کردنتون تا نگاه نازتون تا تمام زیبایی دنیا رو تو آغوش گرفتن. ...
20 دی 1390

آرزوهای مامان وبابا

سلام عسلام نمیدونید که لحظه به لحظه هارو الان چه جوری میگذرونم وقتی فکرشو میکنم که ٩ روز دیگه لمستون میکنم میبوسمتون نگاتون میکنم از شادی هر لحظه هزار بار خدا رو شکر میکنم که ما رو لایق داشتن فرشته های مثل شما دونست عسلای مامان مواظب هم باشید و اینو بدونید که مامان وبابا به اندازه تمام آرزوها دوستون دارن                                                        &nb...
18 دی 1390